نشست نقد و بررسی فیلم «تمام چیزهایی که جایشان خالی ست» در پردیس سینمایی اصفهان سیتی سنتر
پردیس سینمایی اصفهان سیتی سنتر عصر دوشنبه نهم دی ماه میزبان نمایش مستند «تمام چیزهایی که جایشان خالیست» به کارگردانی زینب تبریزی بود. بعد از نمایش فیلم جلسه نقد و بررسی با حضور کارگردان برگزار شد.
در ابتدای جلسه مجری برنامه از چگونگی شکلگیری ایده این مستند پرسید و زینب تبریزی در پاسخ توضیح داد: «موضوع این فیلم توسط یک دوست به من پیشنهاد شد و در ابتدا هم سوژه من نبود. یعنی قبلا در مورد بیماری فیلم نساخته بودم و در حوزه شهری کار میکردم اما بعد از تحقیقات وقتی متوجه عمق این فاجعه شدم و اینکه تا به حال در اینباره مستند غیرتلویزیونی ساخته نشده است. این سوژه دغدغهام و وظیفه اجتماعیام شد. چون ایده درباره سرطان است و همه ما نسبت به آن ترسی داریم، به پیشنهاد یکی از دوستانم مرگ و زندگی را در مقابل هم قرار دادیم و از دید یک کاراکتر فوت شده موضوع را روایت کردیم که حالت سینمایی به کار بدهد و قابل دنبال کردن باشد».
در ادامه تبریزی با اشاره به مرگ مهناز قبل از شروع فیلم درباره فیلمنامه فیلمش توضیح داد: «این فیلم یک فیلمنامه مدون دارد مثل یک فیلم سینمایی و فیلمی نیست که در تدوین درآمده باشد. چون این زن دیگر در میان ما نبود از یک سری خاطرات و عکسهای آرشیو خانوادگی استفاده کردیم و در مورد چیزهایی هم که وجود نداشت،قصه پردازی کردهام.در زمان پیشنهاد این مستند، پنج سال از مرگ مهناز میگذشت».
این نشست با سوالی درباره سبک مستند داستانی فیلم ادامه یافت. تبریزی در این مورد عنوان کرد:« کل فیلم مستند داستانی است. چیدمانها براساس واقعیت بازسازی شدهاست. در قسمت جمیله آنچه که میبینید بازسازی گذشته و حال است. همه چیز بازی میشود به جز بخش همایش بیمارستان که از تصاویر قدیمی است. این حس به خاطر زنده بودن جمیله و مرده بودن مهناز است که با هم ترکیب میشود. قسمت جمیله مستندتراست ولی قسمت مهناز به دلیل نبودش، بازسازی شدهاست و به همین دلیل فیلم مستند داستانی است و به دنبال تجربه کردن و انتخاب نقاط مشترک بودم».
خانم کارگردان درباره انتخاب فرم مستندش هم توضیح داد:« فیلم از اول قرار بود یک قصه خیلی معمولی داشته باشد اما به این نتیجه رسیدم که فرم تمام مستندهای تلویزیونی درباره بیماری، اینگونه است. بنابراین موقع ساخت به این نتیجه رسیدم که باید بیان جدیدی داشته باشد، چون قصه تلخی دارد و باید یک سروشکلی داشته باشد که بیننده آنرا دنبال کند. از سویی دیگر همه آنچه که از مهناز داشتم عکسها و فیلمهای او بودند، پس به نظرم رسید انتخاب عکس، برای روایت زندگی یک فرد مرده مناسب است و فیلمنامه براساس قاب عکسها و آنچه که در آرشیو زندگی این شخص داشتیم و بازسازی قسمتهایی از آن خاطرات بازماندگان، شکل گرفت. من قصه زندگی این زن را داشتم و همزمان با تعریف وحید و روایت مهناز، فیلمنامه نوشته شد و ۹۵ درصد فیلم براساس همان فیلمنامه جلو رفت».
نکته بعدی مطرح شده در این نشست به مخاطبان هدف این مستند اشاره داشت.کارگردان با بیان اینکه دایره مخاطبین فیلم گسترده است، گفت:« مخاطب این فیلم فقط بیماران نیستند، مخاطبان ما دایره خیلی گستردهتری دارند و شامل زنانی میشوند که نسبت به بدنشان اطلاع ندارند، آنرا کتمان میکنند یا برایشان تابو است. در زمان نمایش در سینما حقیقت اغلب تماشاگران یا بهبود یافتگان سرطان بودند یا به طریقی با این بیماری ارتباط داشتند و جالب این بود که از من سوال میکردند خودت سرطان داشتهای که توانستهای این فیلم را اینگونه روایت کنی؟ و یا گفتهاند ما هم این تجربه که فیلم نشان میدهد را طی کردهایم».
در ادامه این نشست،تبریزی درمورد بخش پایانی فیلم و نتیجهگیری از روزهای پایانی زندگی مهناز توضیح داد: «بخش پایانی فیلم اصلا قرار نیست، بار دراماتیک یا بار احساسی وحشتناکی در مخاطب ایجاد کند. ما شخصیتی داریم که میداند مرگش حتمی است و یک بازه زمانی برای آن دارد پس در این مدت چه میکند؟ رو به عرفان میآورد، با همسر و فرزندش سفر میرود و این نحوه مواجهه این زن با مرگ و پذیرش مرگ است. همه چیزهای کوچک برای این افراد جالب میشود. مثل باد خوردن روی صورتش یا علف کنار جاده یا هر چیز کوچکی که زنانه هم هست .در واقع مدنظر من همین حسهای زنانه بوده است».
کارگردان مستند«تمام چیزهایی که جایشان خالیست» در پاسخ به سوالی در مورد لزوم وجود جمیله در فیلمش خاطرنشان کرد: «اگر جمیله وجود نداشت، تقابل مرگ و زندگی دراین فیلم به چشم نمیآمد. و این نقد بر فیلم وارد میشد که زندگی در آن وجود ندارد و اینکه سیاهترین قسمت سرطان را که مرگ است نشان میدهیم و امیدی در آن نیست. حضور جمیله باعث نشان دادن حس امید و زندگی میشود. قرار بود یک زن بهبود یافته فعال در این فیلم باشد. من هم یک بهبودیافته پیدا کردم و از او پرسیدم بعد از بهبودی چه کارهایی میکنی؟ کارهایش را برایم گفت و تعدادی را انتخاب کردم و به تصویر کشیدم. بعد از نمایش هم خیلیها خواستند شماره خانم مظفری را بگیرند و مثل او سفیر سرطان شوند. پس حضور او نه تنها تلویزیونی و کمرنگ نیست بلکه از لحاظ اجتماعی و تأثیری که گذاشته، درفیلم لازم است».
تبریزی درمورد طول مدت زمان ساخت فیلم هم توضیح داد: «ازایده تا تحقیقات سه ماه زمان برد و فیلمنامه فیلم را طی چهار ماه نوشتم. تقریبا زمان تمام شدن فیلم یک سال ونیم بوده است. درجریان تولید اما فیلم مشکل سرمایه پیدا کرد و بخشی از هزینه توسط سرمایه جمعی و از طریق وبسایت حامی جو و مشارکت حدود ۶۰۰ نفر تأمین شد. اتفاق جالبی که برای تأمین بودجه این مستند افتاد،این بود که با گذاشتن یک فیلم یک دقیقهای در فضای مجازی،در عرض ۳۵ روز توانستم مبلغی را که میخواستم جمعآوری کنم.کل هزینه فیلم هم ۱۰۰ میلیون تومان شد».
درپایان زینب تبریزی درباره آثاری که ساخته و فیلم بعدیاش هم توضیح مختصری داد:« این چهارمین مستندی است که ساختهام. اولین و دومین کارم مشترک بود به نامهای «سلاطین خیابانها» و «شورش رنگها» سومین کار هم که «والسی برای تهران» نام داشت و این هم کار چهارمم است و برنامهام این است که فیلم بسازم اینکه چه داستانی داشته باشد، نمیدانم. البته طرح داستانی دارم اما با شرایط اقتصادی الان باید برای ساخت این فیلم صبر کنم».